تحقیق و پروژه شفاعت

ساخت وبلاگ

مقدمه

اصولاً هدف قانون ها و حکومت های بشری رفع نیازهای زندگی است و در باب مجازات ها و کیفرهایی که برای تخلف از قانون وضع می شود همین مطلب مورد توجه است. از این جهت گاهی عقوبت و کیفر بر حسب نیازهای مادی حاکم تغییر می پذیرد و رشوه یا وساطت و پارتی، حاکم را از اجرای کیفر منصرف می نماید و به جای عقوبت پولی می گیرد و گناه را می بخشد.

از زمانی که حکومت های بشری بین مردم رواج پیدا کرده در قسمت جرم و مخالفت با قانون نیز این روش ها به میان آمده است.

آراء و عقاید مردم جاهلیت درباره­ی عقوبت­های الهی و مخالفت با قوانین آسمانی همین گونه بوده است؛ آنان گمان می­کردند قوانین الهی و کیفر و جزای اعمال مانند همین نظام دنیوی است و بر همین اساس می­پنداشتند در جهان دیگر نیز رشوه و پارتی بازی و قدرت به کار می آید.

و از سوی دیگر، وجود جهنم و هر نوع کیفر و عقاب در آخرت انبوهی از شبهات و سوالها در اذهان متفکران و اندیشوران، اعم از متأله و ملحد، پدید آمده است، سئوالهایی نظیر :

اگر بنده­ای مرتکب گناه شود و استحقاق جهنم و آتش آن را پیدا کند در آخرت، لطف و کرم وجود بی­کران الهی، چگونه تحقق خواهد یافت؟

آیا بین گناهان اندک و جهنم – به شکلی که تصور می شود- تناسبی وجود دارد؟

آیا کیفرهای اخروی و وجود ددوزخ، اموری اعتباری و قراردادی است، و خداوند از مدت­ها قبل، دوزخ را با مأموران ویژه عذاب، برای عامیان مهیا کرده است؟

در ریشه­ی همه­ی این افکار، این پندار بی اساس است که علل و عوامل طبیعی این عالم همیشه و در هر جا به کار می آید و نظام­های این جهان که احیانا برخی از آنها ساختگی و باطل است در آن جهان نیز حاکم خواهد بود.

قرآ« کریم با زبان­های مختلف این اندیشه را سرکوب می­نماید، در چنین روزی تنها کار به دست خداست و هیچ موثر دیگری نخواهد بود. شفاعت با ملاک­های غلطی که در این دنیا در حکومت­های بشری راه دارد نفی شده است.

در آیات دیگری شفاعت روی میزان صحیح و ملاکی که با عدل و دادسازگار است و نوعی از رحمت پروردگار به شمار می آید اثبات شده است.

البته ناگفته نماند که شفاعت در روایات متواتری به اثبات رسیده که از نظر شیعه و سنّی در روز قیامت برای انسان شفیعی می آید و او را نجات خواهد داد که البته باید شرایط شفاعت را داشته باشد. تا یکی از شفعاء او را مورد شفاعت قرار دهند والا اگر موانعی سر راه شفاعت او باشد جهنم برای زندگی ابدی او مهیا است.

در این تحقیقی که پیش روی شماست به بررسی ابعاد گوناگون شفاعت پرداخته شده که در طی سه بخش تنظیم شده است که به ترتیب در بخش اول که دارای دو فصل می باشد. در فصل اول: کلیات و در فصل دوم به بررسی حقیقت شفاعت از نظر لغوی و اصطلاحی، مناط تأثیر شفیع و انواع شفاعت پرداخته شده است.

در بخش دوم که گسترده­ترین قسمت تحقیق می باشد به اثبات و شرایط شفاعت و جایگاه شفاعت در آیات و روایات پرداخته شده که این بخش دارای سه بخش می باشد. در فصل اول به بررسی آیات نفی شفاعت و در فصل دوم به بررسی آیات مثبت شفاعت و در فصل سوم جایگاه شفاعت در روایات بیان شده است.

در بخش پایانی به ذکر شفاعت کنندگان در فصل اول، بیان موانع و محرومان از شفاعت در فصل دوم و نقل شبهات و پاسخ آنها در فصل سوم همت گماشته امید که مورد الطاف الهی و توجه خوانندگان قرار گیرد.

هاجر خلیلی

کلیات

واژه­ی شفاعت از ریشه­ی (شفع) به معنی جفت و دو برابر گرفته شده است و شفع در مقابل وت به معنی تنها است. پس شفاعت در لغت عبارت است از میانجی گری، پادرمیانی و پشتیبانی و در اصطلاح عبارت است از : آنهایی که نزد خداوند آبرومندند. صاحب قوه و قدرتمند، دست ضعیفی را که افتاده است می گیرند و در حقیقت وساطت و پادر میانی می کنند که خداوند گناهان او را ندیده بگیرد و مشمول رحمت خود قرار دهد.

این یکی از مزایایی است که خدای متعال بر مؤمنان خود اختصاص داده که اگر شخص مومن، ایمان خودش را تا هنگام مرگ حفظ کند و مرتکب گناهانی نشود که سلب توفیق و سوء عاقبت و سرانجام شد و تردید یا انکار و جحود را به بار می آورد و در یک جمله «اگر با ایمان از دنیا برود» به عذاب ابدی، مبتلا نخواهد شد. گناهان کوچکش به واسطه­ی اجتناب از کبائر، بخشوده می­شود و گناهان بزرگش به وسیله­ی توبه­ی کامل و مقبول آمرزیده می­گردد و اگر موق به چنین توبه­ای نشد تحمل گرفتاری­ها و مصائب دنیا بار گناهش را سبک می کند و سختی های برزخ و مواقف آغازین رستاخیز، ناخالصی هایش را می زداید و اگر باز هم از آلودگی های گناهان پاک نشد به وسیله ی شفاعت – که تجلی بزرگ ترین و فراگیر ترین رحمت الهی در اولیاء خدا به ویژه رسول اکرم (صلوات الله علیه) و اهل بیت (علیهم السلام) می باشد – از عذاب دوزخ نجات خواهد یافت.

البته نگفته نماند این شفعاء را خداوند اذن داده و در روز قیامت کسی بدون اذن خداوند نمی تواند دیگری را شفاعت کند که باز هم شفاعت دارای ضوابط و شرایط است و نباید بر سر راه شفاعت مانع وجود داشته باشد که این موانع ممکن است به دست خود انسان در این دنیا برای آخرتش قرار گرفته باشد و دیگر محروم از شفاعت شود.

از آنجا که انسان فطرتاً حقیقت جو است و به دنبال کمال خواهی و خیر است پس ضروری است که اهمیت حفظ ایمان خود را بداند و همیشه به دنبال مسائل مربوط به دین برود تا وجدان او برای همیشه بیدار باشد و در خواب غفلت فرو نرود و دیگران را هم از خواب غفلت بیدار کند واز جامعه اسلامی در مقابل شبهات دفاع کند که تک تک ما در مقابل حفظ دین از دست جاهلان و نادانان مسئول هستیم.

البته ناگفته نماند که بسیاری از بزرگان در این زمینه (شفاعت) کار کرده اند و در رابطه­ی ابعاد شفاعت کتاب نوشته اند که من هم به دلایلی به دنبال این موضوع رفته و تحقیقی نگارش کرده ام کی بی تردید خالی از اشکال نمی باشد امیدوارم که بتوانم در مراحل بعدی کامل تر و دقیق تر به بررسی این موضوع بپردازم. روش من در این تحقیق کتابخانه ای بوده است به منظور آشنایی با شبهات و هدف آنها و اینکه بیشتر با موانع شفاعت آشنا شوم و برای دیگران هم بگویم که مواظبمان باشیم که خدای نکرده از محرومان شفاعت نباشیم.

حقیقت شفاعت

«واژه ی شفاعت از شفع به معنی جفت و دو برابر گرفته شده و اسم فاعل آن شافع به معنی خواهشگر، شفاعت کننده، جفت کننده و شفاعت به معنی میانجی گری، پادرمیانی، پشتیبانی است.» [1] و نقطه­ی مقابل آن «وتر» به معنی تک و تنها است. و این لفظ در عرف و شرع به معنی متفاوت گفته می شود:

الف-شفاعت در لسان عامه به این گفته می شود که شخص شفیع از موقعیت و شخصیت و نفوذ خود استفاده کرده و نظر شخص صاحب قدرتی را در مورد مجازات زیردستان خود عوض کند.

گاهی با استفاده از نفوذ با وحشتی که از نفوذ او دارند و زمانی با پیش کشیدن مسائل عاطفی و تحت تأثیر قرار دادن عواطف طرف و زمان دیگری با تغییر دادن مبانی فکر او، درباره­ی گناه مجرم و استحقاق او و مانند اینها...

به طور خلاصه شفاعت طبق این معنی هیچگونه دگرگونی در روحیات و فکر مجرم یا متهم ایجاد نمی کند. تمام تأثیرها و دگرگونی ها، مربوط به شخصی است که شفاعت نزد او می شود. این نوع شفاعت در بحث های مذهبی مطلقاً معنی ندارد، زیرا نه خداوند اشتباهی می کند که بتوان نظر او را عوض کرد، و نه عواطفی به این معنی که در انسان است دارد که بتوان آن را بر انگیخت، و نه از نفوذ کسی ملاحظه می کند و وحشتی دارد و نه پاداش و کیفرش بر محوری غیر از عدالت دور می زند.

ب-مفهوم دیگر شفاعت بر محور دگرگونی و تغییر موضوع «شفاعت شونده» دور می زند، یعنی شخص شفاعت شونده موجباتی فراهم می سازد که از یک وضع نامطلوب و درخور کیفر بیرون آمده و به وسیله­ی ارتباط با شفیع، خود را در وضع مطلوبی قرار دهد که شایسته و مستحق بخشودگی گردد و همان طور که خواهیم دید ایمان به این نوع شفاعت در واقع یک مکتب عالی تربیت و وسیله­ی اصلاح افراد گناهکار و آلوده و بیداری و آگاهی است و شفاعت در منطق اسلام از نوع اخیر است.

و خواهیم دید که تمام ایرادها، خرده گیری ها و حمله ها همه متوجه تفسیر اول برای شفاعت می شود، نه مفهوم دوم که یک معنی منطقی و معقول و سازنده است. در ماهیت شفاعت اصطلاحی چیزهایی لازم است که در شفاعت لغوی دخالت ندارد و آنها از این قرار است:

1-شفاعت اصطلاحی در مورد موجود عاقل به کار می رود یعنی در صورتی این که مشفوع له دارای ادراک و درخواست باشد اما دانه­ی گندمی مثلاً برای اینکه به صورت بوته­ی گندم درآید و از آن بهره برداری شود استعدادی دارد که در دانه ی گندم نهفته است این استعداد نیاز به ضمیمه شدن شرایط دیگری از قبیل مواد ارضی، نور خورشید و آب دارد ولی ضمیمه شدن اینگونه علل و اسباب را شفاعت اصطلاحی نمی شمارند اگر چه این امور از نظر لغت واسطه و شفیع شمرده می شوند.

2-شفاعت اصطلاحی و عرفی در جایی است که شفیع و واسطه­ی موجود عاقلی باشد، اما اگر انسان با علل و ابزار مادی و وساطت آنها بخواهد به هدف خود نایل شود و یا بخواهد رنج و الم خود را با وسایل طبیعی رفع کند باز شفاعت، مصطلح نمی باشد.

3-از خصوصیات شفاعت متعارف این است که انسان نخواهد از ناحیه عمل به قانون به هدف خود برسد وگرنه شفاعت گفته نمی شود. اینها حدود و امتیازاتی است که در مفهوم اصطلاحی جزو ماهیت آن می باشد و با رفتن هر یک از این خصوصیات مفهوم شفاعت مصطلح از بین خواهد رفت.

4-شرط دیگری که می توان از خصوصیات و امتیازات شفاعت اصطلاحی شمرد شرطی است که در حقیقت از امتیازات افراد غالب شفاعت است ولی در جوهر شفاعت عرفی دخالت ندارد. آن خصوصیت این است که شفاعت غالباً نزد حاکم صورت می گیرد اگر چه در موارد کمی لفظ شفاعت با همان معنی متعارف در مورد وساطت نزد ثروتمندان و قدرتمندان یا غیر آنان نیز بکار می رود.

بنابراین تعریفی که می توان برا افراد غالبی شفاعت کرد این است که در دایره آقایی و بندگی و یا حاکم و محکوم همواره احکام و قوانینی وجود دارد که اگر به آنها عمل شود بنده یا محکوم به مدح و ستایش و یا مقام پاداش می رسد و اگر مخالفت کند دچار عقوبت یا زیان مادی و معنوی می گردد.

در اینجا مولی و حاکم درباره مجرم و گناهکار دو گونه قانون دارد:

1-  قانون مربوط به جزا و کیفر

2-  قانون شفاعت و وساطت.

مجرم و گناهکار باید به کیفر و عقوبت تن در دهد و یا به واسطه و شفیع متوسل شود، البته در صورتی می تواند از قانون شفاعت استفاده کند که صلاحیت و قابلیت خود را از دست نداده باشد و اگر شایستگی مقامی را ندارد در خود زمینه­ی ناقصی به وجود آورد و گرنه شفاعت در آنجا معنی ندارد.

مثلاً شخصی عامی منحط و بی سواد نمی تواند به واسطه شفاعت مقام دانشمندی را اشغال کند و کاری که مربوط به علمای بزرگ است متصدی گردد یا بنده­ای که به طور کلی منکر آقایی آقای خود است و همیشه از فرمان وی سرپیچی می کند. شفاعت در مورد چنین بنده­ای اساساً بی معنی و بی مورد است؛ زیرا شفاعت اصطلاحی از همان شفاعت لغوی گرفته است و نوع خاصی از شفاعت لغوی است.

مناط تأثیر شفیع

چنانکه تاثیر شفیع به واسطه نیز در حکم حاکم گزاف و بیهوده نیست شفیع نیز باید راهی برای هدف خود انتخاب کند. شفیع نمی خواهد آقای مولی و یا حاکمیت حاکم را نقض کند و یا بدون جهت حاکم از حکم خود دست بردارد، چنانکه مقصود وی باطل کردن قانون مجازات نیز نیست. شفیع بعد از پذیرفتن مولویت مولی و حاکمیت حاکم و حکم او و قانون کیفر برای متخلف از سهراه استفاده می کند:

1-  شفیع می تواند به صفاتی که در مشفوع له است متوسل شود و اقتضای رحمت و عطوفت را در محکوم ابراز نماید، یعنی مثلاً بیچارگی، ضعف و ناتوانی بنده را یادآور شود و از مولی عنایت، توجه و یا گذشت بطلبد.

2-  شفیع می تواند به صفاتی که در حاکم است مانند، کرم، سخاوت و شرافت مولی متمسک شود و به مناط آنها گذشت از عقوبت و یا تفضل و رحمت از وی بخواهد.

3-  شفیع می تواند به خصوصیاتی که در خود اوست مانند محبوبیت او نزد حاکم و قرب و منزلت خود نزد وی چنگ بزند و به واسطه­ی اینگونه صفات وساطت کند.

گویا شفیع در برابر حاکم و مولی چنین می گوید: «من نمی خواهم آقایی تو را نادیده بگیرم و نمی خواهم قانون کیفر تو را باطل کنم، بلکه می خواهم از کرم و مهربانی تو و یا محبوبیت خود نزد تو و یا به واسطه ی بیچارگی مجرم و گناهکار راهی برای عفو  گذشت جستجو کنم و از تو بخواهم عفو نمایی زیرا عقاب مجرم به تو نفعی نمی رساند واز گذشت به تو زیانی نمی رسد.

انواع شفاعت

واژه­ی شفاعت در قرآن و حدیث در موارد گوناگون به کار برده شده و بسیاری از موارد آن با مفهوم شفاعت مصطلح «در باب حکمت» سازش ندارد ولی می توان اینگونه موارد را تحت عناوین ذیل دسته بندی کرد.

1-شفاعت در نظام آفرینش

فیض و رحمت بی پایان پروردگار طبق نظام خاصی از مبداء اعلی به جانب موجودات فرود می آید و خداوند علل و اسبابی در نظام آفرینش قرار داده است مانند این که آب و هوا و تابش آفتاب را وسیله­ی تهیه­ی مواد اولیه­ی غذای انسان و حیوان و گیاه قرار داده است. درباره ی این سلسله علل و وسائط شفاعت و شفعاء در قرآن به کار رفته است.

2-شفاعت به معنی پیشوایی:

از نظر قرآن کریم نه تنها اعمال و کارها در آخرت تجسم پیدا می کند بلکه روابطی معنوی که در این جهان برقرار است در آن جهان صورت عینی و جسمی پیدا می کند. زمانی که یک انسان سبب هدایت یا ضلالت انسان دیگر می شود، رابطه­ی رهبری  و پیروی میان آنان به وجود می آید و همین رابطه در قیامت مجسم می گردد، هادی به صورت پیشوا و امام و هدایت یافته و یا گمراه شده به صورت پیرو و مأموم ظاهر می شود.

در روز بازپسین نعمت یا عذاب، بهشت یا جهنم توسط پیشوایان به افراد داده می شود همین که امام به عنوان امامت و رهبری خوانده می شود پیروان نیز خواه یا ناخواه به دنبال وی می آیند.

3-شفاعت در آمرزش و مغفرت :

مقدمتاً  باید به این نکته توجه کنیم که برای نیل به سعادت علاوه بر جریان اعمال  و گام هایی که خود انسان بر می دارد، یک جریان دیگری نیز همیشه در جهان است و آن جریان رحمت سابقه پروردگار است و در متون دینی آمده است.

در نظام هستی اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاری است و کفرها و فسق ها و شرور عارضی و غیر اصیل می باشد و همراه آنچه که عارضی است به واسطه­ی رحمت تا حدی که ممکن است برطرف می گردد.

وجود امدادهای غیبی و تأییدات رحمانی یکی از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پروردگار و زایل نمودن عوارض گناه یکی از شواهد تسلط رأفت و مهربانی او بر غضب و قهر می باشد.

4-شفاعت به معنی گواهی بر اعمال

برای شفاعت یک معنای دیگری هم ذکر کرده­اند که به معنی شهادت بر اعمال است.

از نظر آیات به طور کلی هر گونه پاداش در روز قیامت به حکم الهی، بعد از جزا شهادت شهداء، گواهی گواهان داده می شود و اگر گواهی شهدا در قیامت نباشد اصولاً برای قیامت، اساسی نخواهد بود گواهان به همین معنی واسطه ی رسیدن جزا و پاداشند.

آیات نفی

نخستین مانع و عمده ترین اشکالاتی که در بحث شفاعت وجود دارد تنافی و تعارض بدوی است که بین آیات قرآن در این مسئله دیده می شود و قبل از هر چیز باید این مانع از سر راه برداشته شود و این تعارض ظاهری برطرف گردد. برای رسیدن به این هدف باید این آیات به طور کامل بررسی شود و گروه بندی هایی که می توان برای آیات نفی شفاعت در نظر گرفت انجام شود از این جهت در این نگارش آیات نفی شفاعت به چند بخش تقسیم شده اس.

الف-آیات نفی کلی شفاعت

در قرآن کریم در بسیاری از موارد به طور کلی شفاعت نفی شده که نمونه­ای از آنها از این قرار است:

1-«یا بَنیِ اسرائیلَ اذکُرُوا نعمتی الّتی اَنعَمتُ عَلَیکُم و انّی فَضَّلتُکُم عَلَی الغالمینَ * وَ اتَّقُوا یَوماً لا تَجزی نَفسٌ عَن  نَفسِ شَیئاً و لایُقبَلُ مِنها شَفاعَهٌ و لایُوخَذُ مِنها عَدلٌ و لا هُم یُنصَرون»[2]

(ای گروه بنی اسرائیل یاد آورید نعمتی را که به شما ارزانی داشتم و آنکه شما را بر جهانیان برتری دادم، بترسید و پروا داشته باشید از روزی که کسی از کس دیگر کفایت نکند و از کسی شفاعت پذیرفته نشود و عوض بر گناه از کسی گرفته نشده و از کسی یاری نشود.)

2-«یا بَنی اسرائیلَ اذکُرُوا نَعمتی الَّتی انعَمتُ عَلَیکُم وَ اَنّی فَضَّلتُکُم عَلَی العالَمینَ * وَ اتَّقُوا یَوماً لا تَجزی نَفسٌ عَن نَفسِ شَیئاً وَ لایُقبَلُ مِنها شَفاعَهً وَ لایُوخَذُ مِنها عَدلٌ و لا هُم یُنصَرُون»[3]

(ای گروه بنی اسرائیل یاد آورید نعمتی را که به شما ارزانی داشتم و آنکه شما را بر جهانیان برتری دادم، بترسید و پروا داشته باشید از روزی که کسی از کسی دیگر کفایت نکند و از کسی شفاعت پذیرفته نشود و عوض بر گناه از کسی گرفته نشده و از کسی یاری نشود.)

در این دو آیه اگر چه اصل وجودشفاعت مورد انکار قرار نگرفته ولی تأثیر و قبول شفاعت به طور کلی نفی شده است و منکر شفاعت «شفاعت سودمند» را انکار می کند چنانکه معتقد به آن نیز شفاعت و رسالت و وساطت موثر در را ادعا می کند. بنابراین دو آیه فوق از آیات نفی کلی شفاعت خواهد بود، چون به عموم می فرماید هیچ شفاعتی پذیرفته نمی­شود.

اینگونه آیات توجه منکران شفاعت ها را به خود جلب نموده به گونه ای که به اسناد اینها به طور کلی شفاعت را نفی کرده اند ولی برای فهمیدن مقصود واقعی آیات قرآن کریم نمی توان به ظاهر بدوی یک یا دو آیه چشم دوخت و از آیات دیگر چشم پوشید.

هنگامی که به آیات مربوط بنی اسرائیل مراجعه می شود؛ به دست می آید که آنان خویشتن را امتی برگزیده و ممتاز می دانستند و می گفتند «ما پسران خدا و دوستان او هستیم و وارد بهشت نمی شود مگر کسی که یهودی باشد.» قرآن کریم این اندیشه را محکوم می کند و خط بطلان بر تمامی این افکار می کشد.

در هر صورت می توان گفت این دو آیه که خطاب به بنی اسرائیل است شفاعتی را نفی می کند که مورد اعتقاد یهود بوده است. آنان ملاک شفاعت را وابستگی جسمی به انبیاء الهی می دانستند. از این جهت بزرگان علم تفسیر نیز وقتی به این دو آیه می رسند می گویند: این دو آیه مربوط به شفاعتی است که یهود درباره­ی خود معتقد بودند و می گفتند: «ما پیامبر زاده ایم و در روز رستاخیز به همین جهت مورد شفاعت قرار خواهیم گرفت.» [4]

در نتیجه می توان گفت اگر چه آیه­ی مبارکه نبودن شفاعت و وساطت را از خصوصیات روز قیامت می­شمارد و می­فرماید: در آن روز هیچ کس از کسانی دیگر کفایت نمی کند. ولی منظور نفی شفاعت بر اساس ملاک­های نادرستی است که در پندار گروه­های منحرف و یا در حکومت های بشری به کار می­آید چنانکه وابستگی نسبی به حاکم یا مقربین به درگاه حاکم در حکومت­های بشری غالباً سودمند واقع نمی شود.

ولی این ملاک­ها برای شفاعت در حکومت الهی را ندارد و با عدل الهی نمی سازد زیرا قانونی که تمام افراد را شامل نشود و اقوام و خویشان حاکم و یا خویشان مقربین به حاکم و قانون گذار را به پای محاکمه نکشد و آنان را از هر جرم و جنایت معاف بدارد، آن قانون عادلانه نیست و نشانه ضعف آن حکومت است.

بنابراین شفاعت به معنی پارتی بازی استثنا در جریان قانون، هرگز در اسلام وجود ندارد. شفاعتی که اسلام آن را مطرح کرده است، کمک و یاری افراد ضعیفی است که قابلیت سعادت و نیل به رحمت حق در آنان به طور کلی از بین نرفته است. آنان با کمک مقربین به درگاه الهی می توانند به نعمت های پروردگار برسند و آنان که به حسب ایمان و اعمال این قابلیت را در دنیا کسب کرده اند بدون استثناء از شفاعت استفاده می کنند.

ب-آیات انحصار شفاعت

قسمت دوم از آیات نفی شفاعت که در قرآن کریم به چشم می خورد آیاتی است که شفیع را به خدا منحصر می نماید و در نتیجه از دیگران نفی می کند، مفاد انیگونه آیات نیز در نظر بدوی برای منکران شفاعت مفید است زیرا مورد نزاع در باب شفاعت، شفاعت غیر خدا مانند انبیاء و ائمه و اولیاء خدا است که در آیات حصر شفاعت از آنان سلب می گردد و در نتیجه شفاعت مورد بحث نفی می شود.

اینک نظری به متن آیات:

1-«اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَالارضَ وَ ما بینَهُما فی سِتَّه ایامٍ ثُمَّ استَوی عَلی العَرشِ ما لَکُم مِن دُونِهِ مِن وَلیٍّ وَلا شفیعٍ اَبَلا تَتَذَکَّرُون»[5]

(خداوندی که آسمان ها و زمین و آنچه را که در میان آنها قرار دارد در شش روز آفرید سپس بر عرش قدرت مسلط گردید، برای شما جز خداوند ولی و شفیعی نیست  آیا متذکر نمی شوید؟»

2-«اَم اتَّخَذوا مِن دُونِ الله شُفَعاءَ قُل اَوَلو کانُوا لا یَملِکُونَ شَیئاً وَلا یَعقُلونَ قُلِ لله الشَّاعَهُ جَمیعاً لَهُ المُلکُ السَّماواتِ وَالارضِ».[6]

(آیا آنان شفیانی غیر از خدا گرفته اند، بگو اگر چه آنها مالک چیزی نباشند و تعقل نکنند، بگو تنها شفاعت به تمامی از آن او است برای او است سلطنت آسمان ها و زمین.)

3-«وَاَنذِر به الَّذینَ یَخافُونَ اَن یُحشّؤوا اِلی رَبّهِم لَیسَ لَهُم مِن دُونه وَلیٌّ وَ لا شَفیعٌ لَعَلَّهُم یَتَّقونَ»[7]

(و آنان که از حضور در پیشگاه عدل خدا ترسان و هراسانند به آیات قرآن متنبه ساز و بترسان که جز خدا آنها را یاوری و شفیعی نیست باشد که پرهیزگار شوند).

4-«وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُم لَعباً وَ لَهواً و غَرَّتهُم الحَیوهُ الدُنیا و ذَکَّر به اَن تُبسَلَ نَفسٌ بِما کَسَبت لَیسَ لَلها مِن دُون الله وَلیٌّ وَ لا شَفیعٌ وَ اِن تَعدل کُلَ عَدل لایُوخَذ مِنها اولئک الَّذینَ اُبسِلوا بِها کَسَبوا لَهُم شَرابُ مِن حَمیمٍ و عَذابٌ اَلیمٌ بِما کانُوا یَکفُرونَ»[8]

(واگذار آنان که دین خود را بازی و هوسرانی قرار دادند و زندگانی دنیا آنان را فریب داده و یادآور تا سرافکنده نگردد به آنچه بدست آورده اند جز خدا ولی و شفیع ندارند و اگر به جای خود هر گونه عوضی بدهد پذیرفته نشود از او آنانند که بدان چه بدست آورند شرمنده کردند برای آنان نوشابه­ای از آب جوشان و عذاب دردناک است به خاطر اینکه کفر می ورزند.)

مضمون اینگونه آیات همان طور که قبلا تذکر داده شد درن نظر ابتدایی این است که شفیعی جز خدا وجود ندارد. ولی آیا پس از دقت و تأمل نیز چنین است؟ و آیا اینگونه آیات با آیات مثبت شفاعت منافات دارد و سر از اختلاف و تناقض گویی در می آورد؟ و یا اینکه مقصود واقعی چیز دیگر است؟

پیش از اینکه به پاسخ سوالات مزبور درباره­ی آیات حصر بپردازیم این سوال پیش می آید که شفیع بودن درباره­ی خدا به چه معنی صورت می گیرد؟ آیا عقلاً ممکن است حاکمی خود را در دستگاه حکومت خود شفیع قرار گیرد و آیا به کار بردن لفظ آنگونه که در دعا وارد شده است «وَستَفِعُ بِکَ اِلی نَفسِکَ» در اینگونه موارد حقیقت است یا مجاز؟

در برابر پرسش اول باید گفت هیچ مانعی ندارد که حاکم دو جنبه داشته باشد هم جنبه­ی حکومت و به مقتضای این جنبه بخواهد قانون را درباره­ی مجرم و گناهکار اجرا کند و او رادر معرض کیفر و پاداش قرار دهد و هم نظر رحمت و عطوفت به محکوم داشته باشد.

بنابراین از نظر عقل با اختلاف حیثیت و اعتبار در اینکه خداوند هم حاکم روز جزا و پاداش باشد و هم شفیع آن روز باشد اشکالی پدید نمی آید.

اما در پاسخ سئوال دوم باید گفت به کار بردن لفظ شفاعت در این موارد به همان معنایی است که ریشه­ی لغت شفات از آن سرچشمه می گیرد، لغت شفاعت همانطور که در بحث های آینده خواهد آمد از ماده ی شفع به معنی ضمیمه کردن اشتقاقی پیدا کرده و به همین عنایت در این موارد به کار می رود، یعنی رحمت و عنایت خداوند به صلاحیت و شایستگی ناقصی که در بنده­ی مومن خطاکار موجود است ضمیمه می گردد و او را به سعادت و کمال خود رهبری می کند.

بنابراین استعمال شفیع به این معنی در مورد خداوند که خود حاکم روز جزا است به همین معنی می باشد و استعمال آن به طور حقیقت است و در نتیجه معنی جمله که در دعا وارد شده «وَ اَستَشفِعُ بِکَ الی نَفسِکَ» واضح می شود، زیرا مجرم و گناهکار با این سوال خود خدا را از جهت رحمتش در درگاه وی شفیع قرار می دهد و از مقام شفاعت او اینگونه استفاده می کند.

آنچه برای فریفته شدگان دنیا و بازیگران با دین موجب سرافکندگی و شرم ساری می گردد منحصر بودن شفیع استقلای به خداوند است .اگر شفاعت مستقل دیگر وجود داشته باشد ممکن است سرافکندگی و عار و ننگ به واسطه ی شفاعت آنان زایل شود ولی منحصر بودن اینگونه شفاعت به خدا موجب سرافکندگی گناهکاران واقع می شود و وجود شفعایی که به اذن خدا وساطت می کنند این سرافکندگی را نسبت به خداوند بر طرف نمی کند، زیرا بالاخره باید به او مراجعه شود و بدون مراجعه و بازگشت به او راهی برای فرار از عواقب وخیم عمل ندارد.

ج-آیات نفی هر گونه شفیعی درباره­ی گروه خاصی از مردم

بحث سوم از آیات نفی شفاعت آیاتی است که درباره­ی گروهی از مردم وجود هر شفیعی را نفی می کند و آنها افرادی هستند که یا کافرند و یا ایمان بسیار ضعیف و ناچیزی دارند به طوری که ایمان آنان هیچ اثری در برنامه ی زندگی آنان نگذاشته غرق در دنیا و شهوات و مظاهر فریبنده ی آن هستن دو نسبت به تهدیدهای الهی کاملا بی تفاوت می باشند. البته اینگونه آیات هیچ خللی در اثبات شفاعت وارد نمی آورد. زیرا مدعیان شفاعت ادعای تحقق شفاعت درباره ی هر کسی را ندارند بلکه آنان شفاعت را درباره­ی گروهی که شایستگی و صلاحیت آن را داشته باشند ادعا می کنند در حقیقت اینگونه آیات حدود شفاعت را روشن می کند و مرزهای آن را بازگو می نماید.

آری اگر کسی شفاعت را درباره­ی انسانی ادعا کند باید به اینگونه آیات پاسخ دهد. اینک نمونه ای از آیاتی که در این قسمت وارد شده است:

1-«فی جَنّات یَتَسائَلونَ عَنِ المُجرِمینَ ما سَلَکَمُ فی سَقَرَ قالوُا لَم نَکُ مِنَ المُصَلّینَ و لَم نَکُ نُطعِمُ المسکینَ وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الخائفینَ وَ کُنّا نُکذِّبُ بِیَومِ الدّینِ حَتّی آتَینا الیَقینُ فَما تَنفَعُهُم شَفاعَهُ الشافعینَ»[9]

(در بهش تهایی از گناهکاران می پرسند چه چیز شما را به دوزخ کشانید، می گویند ما از نمازگزاران نبودیم و مسکینان را اطعام نمی کردیم و با فروروندگان در دنیا فرو می رفتیم و روز حساب را تکذیب می کردیم تا وقتی که ما را یقین آمد پس شفاعت شفاعت کنندگان درباره ایشان سودی نخواهد داشت.)

این آیه­ی کریمه درباره­ی افرادی سخن می گوید که قیامت را انکار می کردند و اینان که در دوزخ واقع شده اند نه از این جهت بوده است که شفاعتی اصلا در روز قیامت نبوده بلکه از این جهت بوده است که آنان شایستگی شفاعت را نداشته اند چون می گوید شفاعت شفاعت کنندگان درباره­ی آنان سودی نخواهد داشت وگرنه اصل شفاعت وجود دارد، ولی اینگونه افراد چون زمینه­ی شفاعت را در خود از بین برده اند اگر بخواهد شفاعت درباره­ی این افراد موثر باشد اصلاً شفاعت نخواهد بود.

چون باید تأثیر شفیع و واسطه به طور جزءالعله و نیمی از سبب موثر بوده و نیمه­ی دیگر صلاحیت خود انسان برای رسیدن به سعادت و رهایی از عذاب باشد.

2-«وَ جُنُودُ اِبلیسَ اَجمَعونَ*قالُوا وَ هُم فیها یَختَصِمُونَ * تَالله ان کُنّا لَفی ضَلال مُبینٍ * اذ نُسُوّیکُم بِرَبِّ العالمینَ * وَ ما اَضلّنا اِلّا المُجرمُونَ * فَما لَنا مِنَ الشافعینَ * وَ لا صَدیق حَمیم»[10]

(و سپاه شیطان همگی، در حالیکه با یکدیگر ستیزه می کردند گفتند به خدا سوگند که ما در گمراهی آشکاری بودیم زیرا شما را با پرودگار عالمیان برابر می دانستیم و ما را جز گناهکاران گمراه نکردند پس برای ما شفاعت کنندگانی نیست و نه دوستی که حمایت کند.)

این آیه­ی کریمه درباره­ی مشرکان و بت پرستان فرو آمده است و وجود شفاعت کنندگان را درباره­ی آنان نفی می کند و با کلمه­ی «فاء» تفریع در جمله­ی «فَما لَنا مِن شافِعینَ» نبودن شفاعت را درباره­ی آنان بر گمراهی آشکار آنان مترتب می نماید.

از این آیه نیز معلوم می شود نبودن شفاعت درباره­ی آنان معلول نبودن اصل شفاعت نیست بلکه نتیجه­ی کفر و ضلالت آشکار آنان است که بت ها را با پروردگار عالمیان برابر دانسته بودند.

3-«وَ یا قَومِ اِنّی اَخافُ عَلَیکُم یَومَ التَّنادَ یَومَ تُولوُنَ مُدبّرینَ ما لَکُم مِنَ الله مِن عاصِمٍ و مَن یُضلِل اللهُ فَما لَهُ مِن هاد»[11]

ای گروه من بر شما از عذاب روز فریاد می ترسم. روزی که روی می گردانید ولی نگه دارنده ای از عذاب پروردگار برای شما نیست و هر که را خدا گمراه کند راهنمایی نخواهد داشت.)

این آیه نیز از آیاتی است که وجود شفاعت را برای کفار ضمناً نفی می کند ولی همانطور که قبلاً توضیح داده شد منافاتی با آیات مثبت شفاعت ندارد بلکه با نظر دقیق می توان گفت جمله ی «ما لَکُم مِنَ اللهِ من عاصِمٍ» پناه گاه مستقلی را که در برابر دستگاه حکومت الهی بخواهد مفید و موثر باشد نفی می کند و در نتیجه شفاعت اصیل ار نفی می کند و در هر صورت اینگونه آیات می تواند روشنگر مورد شفاعت باشد نه این که اصل شفاعت را نفی کند.

قسمت چهارم از آیات نفی، آیاتی است که درباره ی شفیعان وارد شده و مشتمل بر دو نوع است:

نوع اول آیاتی است که شفاعت بت ها را نفی می کند و نوع دوم آیاتی است که وجود شفعاء غیر مأذون را مورد انکار قرار می دهد، البته هیچ یک از این دو قسم مانعی در برابر اعتقاد به شفاعت ایجاد نمی کند، زیرا اینگونه آیات در حقیقت شرایط و خصوصیات شفاعت را بازگو می نماید وبا اصل  وقوع شفاعت و تأثیر آن از افرادی که به اجازه­ی خداوند وساطت کنند منافاتی ندارد.

نمونه­ای از آیات نوع اول:

1-«وَ یَومِ تَقُومُ السّاعَهُ یُبلِسُ المُجرِمُونَ و لَم یَکُن لَهُم مِن شُرکائهِم شُفَعاءُ و کانُوا بِشُرَکائِهِم کافرینَ»[12]

(روزی که قیامت به پا شود گناهکاران سراسیمه شوند و هیچ یک از شرکاءآنان برایشان شفیع نباشد و نسبت به شرکاء خود کفر ورزند.)

2-«وَ لَقَد جِئُتُونا فُرادی کَما خَلَقناکُم اوَّلَ مَرَّه و تَرَکتُم ما خَوَّلناکُم وَراءَ ظُهُور کُم وَما نَری مَعَکُم شُفعائَکُم الَّذینَ زَعَمتُم انَّهُم فیکُم شُرَکاءُ لَقَد تَقَطَّعَ بَینَکُم وَ ضَلَّ عَنکُم ما کَُنتُم تَزعُمُونَ»[13]

(همانا نزد ما تنها آمدید همچنانکه نخستین بار تنها آفریدیم و آنچه به شما دادیم پشت سر گذاشتید و شفیعانی که گمان می کردید آنان در شما شریکند با شما نمی بینیم و آنچه گمان می کردید تباه گردید.)

در این گروه از آیات شفاعت بت ها یک امر باطل و پندار غلط و بیهوده قلمداد شده به طوری که حقیقت آن در روز قیامت برای معتقدان به آن نیز روشن و آشکار می شود و حالت یأس و نومیدی و بیزاری نسبت به بت ها از آنان بروز می کند. در این آیات عقیده­ی آنان به شفاعت بت ها به عنوان شرک تلقی شده است. زیرا نوع شفاعتی که آنان برای بت ها قائل بودند شرک به خدا بود. آنان بت ها را در شفاعت و وساطت مستقل در تأثیر می دانستند و برای آنها در برابر پرودگار عالمیان نیرو و قدرت جداگانه قائل بودند.

نمونه از نوع دوم:

1-«اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَالاَرضَ فی سِتَّه اَیّامٍ ثُمَّ استوی علی العَرشِ یَدَّبُر الامر ما من شَفیع اِلا مِن بَعد اذنِهِ ذِلکُمُ اللهُ رَبُّکُم فَاعبُدُوهُ اَفَلا تَذَکَّرُونَ»[14]

(همانا پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش دوره آفرید سپس به تدبیر امر آفرینش پرداخت، نیست واسطه ای مگر پس از اجازه­ی او این است خداوندی که پروردگار شما است او را پرستش کنید. آیا متذکر نمی شوید؟)

2-«وَ خَشَعَت الاَصواتُ لِلرَّحمنِ فَلا تَسمَعُ اِلا هَمساً یَومَئِذٍ لا تَنفَعُ الشَفاعَهُ الّا مَن اَذن لَهُ الرَّحمنُ وَ رَضیلَهُ قَولاً»[15]

(و صداها برای خداوند مهربان خاموش شو دو جز آهسته نشنوی در این شفاعت سود ندهد مگر آن را که خداوند مهربان رخست داده باشد و از گفتارش راضی باشد.)

در این آیات به طور کلی شفاعت ها و وساطت ها چه در عالم تکوین و چه در عالم تشریع که بدون اذن خداست مورد ستمکار شدید قرار گرفته و مضاد با سلطنت تامه حق تعالی قلمداد شده است و درباره­ی آیه­ی اخیر دو احتمال داده شده:

یک احتمال اینکه آیه­ی مبارکه راجع به شفیع باشد نه مشفوع له و در هر صورت، شفیع اگر چه از نظر خصوصیت مورد شفاعت باید مجاز باشد زیرا استقلال در شفاعت سر از تهدید سلطنت و مالکیت الهی در می آورد. ولی این آیات چنانکه قبلاً اشاره شد خصوصیات شفاعت را از نظر شفیع یا مشفوع له بازگو می کند و در صدد نفی اصل شفاعت نیست.

تا اینجا چنین نتیجه گیری می شود که از نظر آیات قرآ« کریم مانعی برای شفاعت وجود ندارد ولی اشکالات دیگری در این بحث پیدا شده که منشا تمام آنها روشن نبودن حقیقت شفاعت است.

آیات مثبت اصل شفاعت

این آیات را به دو قسمت می توان تقسیم کرد:

گروه اول آیاتی است که اصل شفاعت را می توان از آنها استنباط کرد و آیاتی که آورده می شود از آن جمله است:

«فی جَنّاتٍ یَتَسائَلونَ عَنِ المُجرِمینَ ما سَلَکَکُم فی سَقَر قالوا لَم نَکُ مِنَ المُصَلّینَ و لَم نَکُ نُطعِمُ المِسکینَ وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الخائِفینَ وَ کُنّا نُکَذِبُ بِیَومِ الدّین حَتّی اَتَینا الیَقینُ فَما تَنَفعَهُم شَفاعَهُ الشافِعینَ»[16]

(«اصحاب یمین» در حالیکه در بهشت جای دارند از گناهکاران می پرسند چه چیز شما را به دوزخ کشانید، می گویند ما از نمازگزاران نبودیم و مسکینان را اطعام نمی کردیم و با فروروندگان در دنیا فرو می رفتیم و روز حساب را تکذیب می کردیم که ما را یقین آمد پس شفاعتی شفاعت کنندگان درباره­ی ایشان سودی نخواهد داشت.)

آیه­ی کریمه از چند جهت می تواند شاهد مقصود باشد  ومدا را اثبات کند:

1-در آیه کریمه سود نداشتن شفاعت درباره­ی مجرمان بر تکذیب روز قیامت و فرو رفتن در دنیا و نماز نخواندن و دستگیری نکردن از فقرا متفرع شده است و از این تفریع استفاده می شود که برخوردار نشدن آنان از شفاعت از جهت عقاید و اعمالی است که شایستگی و زمینه­ی شفاعت را در آنان از بین برده است نه از جهت اینکه اصلاً شفاعتی وجود ندارد.

2-در آیه­ی کریمه شفاعت درباره­ی گروه خاصی نفی شده است و نفی متوجه سود دادن شفاعت شده است نه به اصل آن و با توجه به اینکه قرآن کریم همیشه واقعیت را با کوتاه کردن الفاظ بیان می کند استفاده می شود که اصل شفاعت در قیامت وجود دارد ولی گروه خاصی از آن بهره مند نمی شوند.

3-با توجه به همین اصل مزبور می توان استفاده کرد که اساساً نه این است هک شفاعت مفید وجود ندارد بلکه شفاعت مفید به حال گروه خاصی که آیه بیان کرده است وجود ندارد

آیات شرایط شفاعت

گروه دوم آیاتی است که درباره ی باین شرایط شفاعت و یا تأثیر آن وارد شده و ضمناً اصل شفاعت را اثبات می کند. از نظر قرآ« کریم شفیع شرایطی دارد که شرط مهم آن این است که شفاعت وی به اذن خدا باشد و بدون آن هیچ اثری نخواهد داشت.

شفاعت موردی نیز شرایطی دارد به طور اجمال شخصی که مورد شفاعت قرار میگیرد باید خدا از او راضی باشد. در این گروه از آیات، نام و خصوصیات شافعان مکتوم مانده و بیان نگردیده است و تنها به ذکر صفات و شرایط پذیرفته شدن شفاعت آنها اکتفا شده است.

1-«مَن ذَاللَّذی یَشفَعُ عِندهُ الا باذنهِ» [17] (کیست که بدون اذن او شفاعت کند؟)

ظاهر این آیه این است که هیچ کس بدون اذن او شفاعت نخواهد کرد، ولی می رساند که در روز باز پسین شفیعانی هستند که به اذن او شفاعت می کنند.

2-«لایَملِکونَ شَفاعَهَ اِلّا مَن إتَّخَذَ عِندَالرَّحمنِ عَهداً»[18]

(هیچ یک از معبودهای آنان مالک شفاعت نمی گردد مگر آنکه با خدا عهدی داشته باشند.)

که به احتمال منظور این است که تنها گروهی می توانند شفاعت نمایند که خداوند به آنان قول شفاعت داده اند و با خدا چنین عهد و پیانی داشته باشد  و خدا از میان معبودهای باطل آنان تنها به آن گروه وعده­ی شفاعت داده که عهد و پیمانی با خدا داشته باشند.

آیات شفاعت خداوند

گروه سوم از آیات مثبت شفاعت آیاتی است که شفاعت را برای خداوند اثبات می کند بلکه شفیع را منحصر به وی و تمام وساطت ها را از آن او می شمارد.

چنانکه در یک جا می فرماید:

«وَ انذِرِ بِهِ یَخافُونَ أَن یُحشَروا إلی رَبَّهیم لَیسَ لَهُم مِن دُونِهِ ولیٌ وَلا شَفیعٌ لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ»[19]

در جای دیگر می فرماید:

«وَ ذَرِ الذینَ اتَّخذُوا دینَهُم لَعباً وَ لَهواً وَ غَرتَّهُمُ الحَیوه الدُّنیا وَ ذَکِّرِ بِه أن تُبسَلَ نَفسٌ بِما کَسَبَت لیسُ لَها مِن دُونِ اللهِ وَلیٌ وَلا شَفیعٌ»[20]

بحث درباره مفاد آیه مزبور و راه استفاده­ی انحصار شفاعت به خدا در بخشش آیات نفی شفاعت گذشته است. چنانکه راه جمع اینگونه آیات با آیات مثبت شفاعت درباره­ی غیر خداوند آن هم در بحث سابق بیان شده است تنها مطلبی که در اینجا مورد توجه است اثبات شفاعت برای خدا است که حکایت از ثبوت اصل شفاعت می کند و ثبوت اصل شفاعت  به طور اصل مسلم قلمداد شده است. و سوالی که در این بحث پیش می آید تصور شفاعت درباره­ی خدا است که وساطت درباره­ی خدا چگونه صورت می گیرد؟ با اینکه حاکم در روز جزا و پاداش خود او می باشد.

پاسخ این سوال نیز در بحث گذشته داده شده است و به طور اجمال اشاره می شود که مانعی ندارد که خداوند دارای دو جنبه باشد هم حاکم روز جزا باشد و هم شفیع روز جزا.

خداوند حاکم است چون مالک و سلطان حقیقی است و اختیار و سلطنت ها هم از ناحیه او پیدا می شود. خداوند شفیع است چون شفاعت برای رسیدن به رحمت الهی است و شفاعت باب رحمتی است که از جانب خداوند به روی بندگان باز می شود، گشاینده حقیقتی باب رحمت خود اوست که این باب را از جهت صفت توسعه رحمت و غلبه­ی آن بر خشم و غضب برای رهایی از رنج و عذاب و متنعم شدن به نعمت های بهشتی توسط وسایل فیض می گشاید.

بنابراین جنبه رحمت خداوند برای بنده مجرم و گناهکار توسط وسائط فیض مانند پیامبران و اوصیاء و اولیاء وی بین او و عذاب او که از ناحیه­ی حکومت و قانون وی درباره-ی مجرم باید پیدا شود. واسطه و شفاعت می کند. بنابراین خداوند هم جنبه حاکمیت دارد و هم جنبه شفاعت و وساطت و تصویر شفاعت خدا با بیان مزبور با هیچ اشکالی مواجه نخواهد شد.

شفاعت در روایات

1-در امالی شیخ صدوق علیه الرحمه، از حسین بن خالد، از حضرت رضا (,)، از آباء گرامش، از امیرالمومنین (ع) روایت کرده که فرمود: رسول خدا (ص) فرمود :کسی که به حوض من ایمان نداشته باشد، خداوند او را در حوضم وارد نکند، و کسی که به شفاعت من ایمان نداشته باشد، خداوند او را به شفاعتم نائل نسازد، آنگاه فرمود: تنها شفاعت من مخصوص کسانی از امت من است که مرتکب گناه کبیره شده باشند و اما نیکوکاران از ایشان هیچ گرفتاری پیدا نمی کنند. حسین بن خالد می گوید: من به حضرت رضا (ع) عرضه داشتم :یا بن رسول الله! پس معنای این کلام خدای تعالی که می فرماید: «وَ لایَشَفُعونَ الّا لِمَن ارتَضی »چیست؟ فرمود: شفاعت نمی کنند، مگر کسی را که خدا دینش را پسندیده باشد.

2-محدث معروف ترمذی نویسنده­ی یکی از صحاح اهل سنت از انس نقل می کند:

انس می گوید از پیامبر (ص) درخواست کردم که در روز قیامت در حق من شفاعت کند، وی پذیرفت و گفت: شفاعت خواهم کرد. گفتم :کجا تو را پیدا کنم؟ فرمود: کنار «صراط».

انس با ظرافت طبع از پیامبر گرامی درخواست شفاعت می کند، وی نیز پذیرفت. و هرگز در خاطر انس در این درخواست اشکال شرکت خدا خطور نمی کند و پیامبر نیز «سواد بن قارب» یار نزدیک را به او نوید می­دهد.

3-در تفسیر «برهان» از امان کاظم (ع) از علی (ع) نقل شده است که می فرمایند : از پیامبر (ص) شنیدم «شفاعت من برای مرتکبین گناه کبیره است» راوی حدیث که ابن ابی عمیر است می گوید: از امام کاظم (ع)، پرسیدم که چگونه برای مرتکبان گناه کبیره شفاعت ممکن است در حالیکه خداوند می فرماید: «وَلا یَشفَعُونَ الّا لِمَن ارتَضی» مسلم است کسی که مرتکب کبائر شود مورد ارتضاء و خشنودی خدا نیست. امام (,) در پاسخ فرمود: «هر فرد با ایمانی که مرتکب گناه می شود طبعاً پشیمان خواهد شد و پیامبر اکرم (ص) می فرموده پشیمانی از گناه توبه است... و کسی که پشیمان نگردد مومن واقعی نیست، و شفاعت برای او نخواهد بود و عمل او «ظلم» است، و خداوند می فرماید: ظالمان دوست و شفاعت کننده­ای ندارند.

4-در کتاب کافی از امام صادق (ع) در نامه­ای که به صورت یکسان برای اصحابش نوشت چنین نقل شده است: «هر کس دست دارد مشمول شفاعت گردد باید خشنودی خدا را جلب کند.»

5-باز در حدیث پر معنی دیگری از امام صادق (ع) می خوانیم: «در روز قیامت خداوند «عالم» و «عابد» را بر می انگیزد، به عابد می گوید تنها به سوی بهشت رو اما به عالم می­گوید برای مردمی که تربیت کردی شفاعت کن.»[21]

در این حدیث پیوندی در میان «تأدیب عالم »و شفاعت او نسبت به شاگردانش که مکتب او را درک کرده اند دیده می شود که می تواند پرتوی به روی بسیاری از موارد تاریک این بحث بیفکند.

به علاوه اختصاص شفاعت کردن به عالم و نفی آن از عابد نشانه­ی دیگری است از اینکه شفاعت در منطق اسلام یک مطلب قراردادی و یا پارتی بازی نیست بلکه یک مکتب تربیتی است و تجسمی است از تربیت در این جهان.

6-از امام صادق (ع) نقل شده: «احدی از پیامبران خدا به شفاعت نمی پردازد، مگر بعد از آنکه خدا اذن داده باشد، به جز رسول خدا (ص) که خدای تعالی قبل از روز قیامت به او اذن داده، و شفاعت برای او و امامان از فرزندان اوست. آن گاه پس از ایشان سایر پیامبران شفاعت خواهند کرد.»[22]

7-به نقل حضرت علی (ع) رسول خدا (ص) فرمود: سه طایفه به درگاه خدا شفاعت می کنند و شفاعتشان پذیرفته می­شود: پیامبران، عالمان، شهیدان.

8-در حدیثی معروف از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود: «ازدواج کنید و نسل خود را زیاد کنید که من در روز قیامت به وجود شما نزد امت­های دیگر مباهات می­کنم، و حتی طفل سقط شده­ی شما را هم به شمار می آورم، همین طفل سقط شده به چهره­ای عبوس بر در بهشت می­ایستد و هر چه به او گفته می­شود: درآی، وارد نمی­شود و می­گوید: تا پدر و مادرم نیایند وارد نمی شوم.»[23]

9-از امام صادق (ع) روایت شده که در رساله­ای به اصحاب خود نوشت: «بدانید که احدی از آفریدگان خدا، شما را از خدا بی نیاز نمی کند؛ نه کسی است. اگر خدا نداند او بدهد، و نه کسی که اگر خدا بلایی فرستاد او از آن جلوگیری کند، نه فرشته­ی مقربی شما را بی نیاز می سازد و نه پیامبر مرسلی، و نه کسی پایین تر از این، هر کس دوست می­دارد شفاعت شافعان نزد خدا به حالش سودی داشته باشد باید از خدا رضایت بطلبد.»[24]

10-محمد بن مسلم گوید: «از امام باقر (ع) شنیدم می فرمود: فاطمه (س) توقفی بر در جهنم دارد، و در روز قیامت میان دو چشم هر کس نوشته شده کافر است یا مؤمن. آنگاه به دوستی [از دوستان ما] که دارای گناهان بسیاری است فرمان می رسد به آتش برود .وقتی نزدیک جهنم می­رسد فاطمه (س) میان دو چشم او را می خواند که «دوست دار اهل بیت» نوشته شده است. عرض می کند «الهی و سیدی» مر تایپ آنلاین ، تایپ فوری و ارزان...

ما را در سایت تایپ آنلاین ، تایپ فوری و ارزان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7on-line-type3 بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 19 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:00